طعم تلخ خاطره
گاه گاهی لب این پنچره ی بسته هنوز
می توان منتظر رد شدن خاطره بود
یادم آید
که به هنگامِ شکوفایی صبح
رد پای تو
پراکنده برین گستره بود
می رسیدی ز ره و چشمِ مرا شبنم اشک
همچنان شیشه ی باران زده
کم سو می کرد
عطر گیسوی تو بر دامن رقصنده ی باد
دردل کوچه
فزاینده، هیاهو می کرد
همه دنیای من ساده دل این رویا بود
که سرآسیمه
قدم های تو را بشمارم
تا تو اِستاده، نگاهم بکنی با لبخند
و بدانی
که در آن لحظه… چه حالی دارم
حال من مانده ام و حسرت عشقی خاموش
هیچ راه تو بدین کوچه نمی افتد باز
در دلم خاطره ی روشنی از لبخندی ست
که به لب های تو
بیننده نبود از آغاز
کاش می شد که زمان را به عقب برگرداند
تا من آن پنجره ی یخ زده را بگشایم
و به فریاد بگویم
که… تو را می خواهم
و به شوقت نفسی تازه کند، فردایم
آه اگر رهگذر کوچه ی ما بودی باز
جرأتم فاصله ها را ز میان بر می داشت
راحت از عشق برای تو سخن می گفتم
و نگاهت به دلم
بذر عطوفت می کاشت
حیف، دنیایِ من امروز
پر از تنهایی ست
و خیالات تو
بی دغدغه پابرجایند
آرزوهای “R” بسته به آن چشمانی ست
که پس از حادثه ی کوچِ تو… نا پیدایند
نظرات شما عزیزان:
از وقتی شروع کردیــــم به قربانت بروم هــــای تایپـــــی...
به دوستــــ دارمـــ های اس ام اســـی ...
به عـــــاشقتـــــم های فیـــــس بوکی، وایبری، لاینی، تلگـــــرامـی...
بَــــــد شده ایــــــم!
از وقتــــــی هر کدام از کانتکت های لیستمان، چیزی فرستاد و قلب های سرخ را روانه تکستــــ کردیـــــم و عشقــــم و عزیزم و گلم صدایــــش کردیم...
فرقــــی هم نمکیــــرد که باشـــــد...
دیگـــــر کلمات، دم دستـــ ترین ترفندمـــــان شد! کلمـــــاتی که مقــــدسند، که معجزه میکنند... افتادنـــــد زیر دست و پا...
فرقی برایمان نکرد که چه کسی باشـــــد، از چه جسنــــی باشد...
فقط این که باشد و دمی بگذرد، برایمان کفایت کرد...
بَــــــد شده ایــــــم!
امـــــا!
دردمـــــان درمــــــان دارد!!
کمـــــــی صداقــــــــــت...
کمـــــــی شهــــــــــامت...
فقط همــــــــــین!
•
من باور دارم که دو انسان از قلبشان به هم متصلند،
و مهم نیست که چه کار می کنید،
که هستید و کجا زندگی می کنید؛
اگر مقدر شده که دو نفر با هم باشند،
هیچ مرز و مانعی بین آنها
وجود نخواهد داشت…
•
● هیچوَقت اَز عَلاقَت و اِحساسِت بِه کَسی چیزی نَگو . ➠
● اَز دَردات . . . ➽
● اَز غُصِه هات .
● اَز نَداشتِه هات .
● اَز بُغض ها وَ دِلتَنگیات . ➽
● نَگوووو .! ➠
● یِه روزی،
● یِه وَقتی، ➽
● یِه جایی،
● تَموم دِلتَنگیاتُو تیز می کُنِه، ➠
● با نَمَک زیاد بِه قَلبِت می زَنِه . ➽
● این یِه قانونِه . ➠
● وَقتی غَمِتُو ،
● دِلتَنگیتُو بِفَهمن... ➽
● " زودتَر تَنهات می ذارَن...
'تـا آخـر عـمـر' درگـيـر مـن خـواهـي بـود !
و تـظـاهـر مـي کـنـي . . . نـيـسـتـي !!
مـقـايـسـه ، تـو را از پـا در خـواهـد آورد. . .
"مـن"
مـي دانـم بـه کـجـاي قـلـبـت شـلـيـک کـرده ام . . .
تا به یاد داشته باشم... آدم ها به اوج که می رسند
.
.
.
دست ها را فراموش می کنند...!!!
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است …
آپــــم
تنها امده ام ، تنها میروم
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﺎﺋﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﯾﺎ ﺩﻗﯿﻘﮧ ﺍﯼ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﻭﺭﯼ!
ﺩﻝ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﮦﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﮬﺪ ﮐﮧ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮧ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ….
ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشهﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ،مثلِ..
ﺩﻝِ ﺁﺩماو
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺍﮔﻪ ﺑِﺮﯾﺰﻩ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧِﻤﯿﺸﻪ جَمعشﮐﺮﺩ،ﻣﺜﻞِ..
ﺁﺑِﺮﻭ
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ،مثلِ..
ﻣﺎﻝِ ﺑﭽﻪ یتیم
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ،ﻣﺜﻞِ..
دوستِ ﻭﺍﻗِﻌﯽ
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ،ﻣﺜﻞِ..
تاوان
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ،مثلِ..
ِﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜﻞِ..
ﺍِﺷﺘﺒاه
یه چیزی..
هَمیشه هَوامون رو داره،مثلِ..
خدا^̮^
نفرین می کنی ؟
گفتم :نه
فقط از خدا می خواهم که هیچکس اندازه من دوستت نداشته باشد!
و گلی تازه به دنیا آمد ...
خارخندید و به گل گفت : سلام ...
و جوابی نشنید ...
خار رنجید ولی هیچ نگفت ...
ساعتی چند گذشت ...
دست بی رحمی آمد نزدیک …
گل سراسیمه ز وحشت افسرد ...
لیک آن خار در آن دست خزید ...
و گل از مرگ رهید ...
صبح فردا که رسید ...
خار با شبنمی از خواب پرید ...
گل صمیمانه به او گفت : سلام ! ...
پاسخ:سلااام :)
بعد سرمو میارم بالا و تو فقط نگام میکنی ...
میگی:
ای جونم قیافشو...
بعد هر دو میخندیم...
همون لحظه است که تو دلم میگم خدایا ازم نگیرش .
پاسخ:اصلاح شد :)
تا وقتـــی کـہ بـہ تو احتــیاج دارند …
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟
وقتی کســی جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چـہ موقع !؟
تا موقعی کـہ کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ….
میگویــند :
عاشــقت هســتند برای همیشـہ نـہ ……
فقط تا وقتی کـہ نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن ..
من عشق مے ڪنم ڪـہ تو
در ارتباط با منے
من عشق مے ڪنم ڪـہ تو دنبال مے ڪنے منو
هر بار میرسے بـہ من خوشحال مے ڪنے منو
من عشق میڪنم اون روزے ڪـہ حرف میڪشم ازت
تو ناز میڪنے و منم ناز میڪشم فقط
چشماے تو مال تو نیست
من سهم دارم از نگات
یڪ بار عاشقم شدے
صدبار میمیرم برات
زیباے لحظـہ هاے من دلت ازم شاڪے نشـہ
رو چشم من قدم بزار تا دامنت خاڪے نشـہ
دُشــمَـــــــــــــــــــــ نـــآ پــــــــــــــــــُشــــت تــَـــــــرَن
هَـــــــــــــــمیــــشِـــ ــه هَـــــــــــــــــــــــمــــ ـیــنـــِـه
رِفـــــــــــــــــــــــــ ــــیـقــــآ عِــــــــــــــشـقَــــمـَــن
سـرانجـام تـــو را
از اینجـا خـواهـد بـرد
ایـن جـاده کـه زیـر پـا ـے تـــو
نشسـته بـود!!
پاسختو چرا همش در حال تعجبی؟!
یادم را پاک کـنـے ، عشقــم را چـه مـے کنـے ؟!...
اصـلا هـمه را پـاک کــن ...
هـر آنـچـه از مـن دارے ...
از مــن که چیـزی کـم نمـے شود...
فقـط بگو با وجـدانـت چه مـے کنـے ؟!
شـاید...؟!
نکنـد آن را هـم پاک کــرده ای ؟!!!
نــــــــه!! شدنــے نیســت...
نمـے توانـے آنچـه رانداشتــے پاک کـنـے !
پاسخ:
ﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ ... ﻣﯿﺸﯿﻨﻢ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭘﺎﻣﻮ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻡ ﺭﻭ ﭘﺎﻡ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺧﻮﺩﺵ
ﺩﻫﻨﺖ ﺭﻭ ﺳﺮﻭﯾﺲ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩﻥ ؛ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ!!
ﻧﮕﺬﺍﺭ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺻﻞ ﺑﺎﺷﺪ...
ﻧﺦ ﻫﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻻﯾﻖ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺎﺯﯼ هستند ﻭ ﺑﺲ...
ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﮐﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺳﺮ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﺑﺎﺑﺖ ﺗﻔﮑﺮی است ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ ؛ ﺑﻪ ﺫﻫﻨﺖ "ﺍﻟﻘﺎ" ﮐﺮﺩﻩ ﺍند.
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎیت ﭘﻬﻨﺎﻭﺭ ...
پاسخ:ممنون از متن زیبایی ک فرستادی
تا بِبینی
سَختیات واسه ما
"دَلقَک بازیِه"
واسَـــــمْ اَزْ دَرْدْ حَرْڣ نَزَڹ ....
زِندِگی مَڹ پٌرْ اَزْ لَجبازیاےخٌداسْٺْ
سیگار کشیدنمم از روی لجبازیم به خداست
به منم سر بزن عزیزم
پاسخ:ممنون عزیز حتما
پاسخ:ممنون دوست عزیز
گفتم که مرا دوست نداری گله ای نیست
رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
تنهــــا دعـــای قشنــــگ منــــی
مبــــادا کســـی از خـــدا ،
بـــــی خبــــر بــــرای خـــودش، آرزویــــت کنــــد ……
پاسخ:سلام ممنون چرا سر در نمیاری